برای سیدهادی آلبوشوکه ؛ دغدغهمندی با روحِ لطیف
قاسم منصور آلکثیر ؛ سیگار، خنده، شعر، جوک، قهقه و موسیقی همیشه همراهِ سید بود. سید از زمانهی خودش جلوتر بود. با این حال معاشرتِ خاصی با همهی اطیاف و جریانات فکری و حتی در گعدههای عشایر حضور داشت. این خصوصیتش، او را با بسیاری متمایز میکرد. درکِ او از مسائلِ ما و دغدغههایش برای […]
قاسم منصور آلکثیر ؛ سیگار، خنده، شعر، جوک، قهقه و موسیقی همیشه همراهِ سید بود. سید از زمانهی خودش جلوتر بود. با این حال معاشرتِ خاصی با همهی اطیاف و جریانات فکری و حتی در گعدههای عشایر حضور داشت. این خصوصیتش، او را با بسیاری متمایز میکرد.
درکِ او از مسائلِ ما و دغدغههایش برای اهواز ستودنی بود. باور داشت که مسائلمان را باید در حوزهی اجتماعی و فرهنگی و به مرور حل کنیم. اما سیاست را هم خوب میشناخت.
همیشه تاکید میکرد که “قاسم، تو که عاشق گفتوگو هستی، حتما بریم سمت ابراهیم عامری و ….و با آنها گفتوگوی مفصلی انجام بده”. منم مثل همیشه قول میدادم و تنبلی.هم ابوذیه میشناخت، هم موسیقی مدرن، هم فیلمباز بود و هم جامعهشناسی میخواند. روزنامهنگاری را میفهمید و نسبت به همهی اینها ذوق داشت.
امروز متوجه شدم دوستی با انسانهای خوب چقدر میتواند سخت، دردناک و گاهی عذابآور باشد. عذابآور و سخت برای وقتی که دیگر نیستند.سیدهادی باهمه بود و از همه رفت.
هیچکس غم را در چهرهی سید هادی ندیده بود. اما در این شب که ویدئویش را میبینید غمِ سید هادی را برای اولین بار دیدم. ویدئو را بهمنماه ۱۴۰۱ از سیدهادی در یک شبِ به یادماندنی در جمعِ دوستانِ عزیز گرفتم. این آخرین دیدار ما بود…
این مطلب بدون برچسب می باشد.